بعضی ها دلیل سوار شدن خود را نمی‌دانند، بعضی ها از اول تا آخر سفر زندگی یک هندزفری به گوش دارند و بعضی ها از اول تا آخر می خوابند.
بعضی ها پول خریدن بلیت زندگی ندارند و بعضی ها، خودشان را در بین صندلی زنده ها کی جا کرده اند ولی بعضی ها، برای سگ شان هم جا خریده اند.
بعضی ها نمی‌دانند که در کدام ایستگاه باید پیاده شوند و بعضی ها دودستی به صندلی زندگی چسبیده اند و اصلا پیاده نمی شوند ولی بعضی ها، برای رسیدن به ایستگاه خدا لحظه شماری می کنند و مدام به پنجره های اتاق خیره می شوند.
بعضی ها چمدان های بزرگی دارند که به زور در کوپه ی زندگی شان جا می شود. این چمدان ها تا دلتان بخواهد خرت و پرت دارد: اسم و رسم بازار، شرکت، ماشین، ویلای شمال، هزار دست لباس، زن و بچه. البته صاحب بیچاره ی این چمدان ها دست آخر مجبور می شود که آنها را در قطار زندگی جا بگذارد و اشک ریزان از آن پیاده شود.
بعضی هاهم چمدان کوچکی دارند که پر است از بزرگی و سادگی و لبخند و ایمان. چمدان کوچک این آدم ها در جیب شلوارشان هم جا می شود و همواره همراه شان است.
بعضی ها پشت دیوار کوپه ها کمین کرده اند تا سر فرصت، دسته ی قرمز توقف اضطراری را پایین بکشند و قطار زندگی مردم را خاموش کنند، بعضی ها ریل گذاری قطار را به ته دره هدایت می کنند ولی بعضی ها، سوخت موتور این قطار را از جان شان تأمین می کنند.

 

پانوشت: تقلیدی از بی بال پریدن» زنده یاد قیصر امین پور.

آدم ها مثل مسافران قطارند...

مثلاً نامه‌های چهارشنبه

ها ,بعضی ,زندگی ,جا ,چمدان ,قطار ,بعضی ها ,بعضی ها، ,می کنند ,و بعضی ,ولی بعضی

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مطالب اینترنتی burse مغز کاوشگر - BRAIN PROBE بانک مقالات و طرح های توجیهی چگونه خاك نفس مي كشد ؟ بينديشيم تدریس دروس انسانی (به زبان آدمی زاد) یک پسرعاطفی طعمِ بوسه تازه ترین اخبار اختصاصی معماری و سازه دانلود رایگان جزوه و خلاصه کتاب